قوله تعالى: و عنْده مفاتح الْغیْب مفاتح خزائن است، و مفاتیح مقالید.


مفاتح جمع مفتح و مفاتیح جمع مفتاح. و عنْده مفاتح الْغیْب همانست که جاى دیگر گفت: «له مقالید السماوات و الْأرْض»، و این خزائن غیب آن پنج علم‏اند که آنجا گفت: «إن الله عنْده علْم الساعة».


روى ابن عمر ان النبى (ص) قال: «مفاتیح الغیب خمس لا یعلمها الا الله».


إن الله عنْده علْم الساعة الى آخره این آیت جواب آن اعرابى است که پیش مصطفى شد، و معه ناقة، فقال: ان کنت نبیا فأخبرنى عما فى بطن ناقتى هذه ذکر هو او أنثى؟ و ما الذى یصیبنا غدا؟ و متى یمطر السماء؟ و متى تقوم الساعة؟ و متى اموت؟ فنزلت: «إن الله عنْده علْم الساعة» الایة.


جمعى مفسران گفتند: که مفاتیح غیب آنست که از آدمیان در غیب است از روزى و باران و نزول عذاب و سعادت و شقاوت و ثواب و عقاب و سرانجام کار و خاتمت اعمال و انقضاء آجال. و گفته‏اند که: درین آیت دلالت روشن است که رب العالمین بحقیقت داند بودنیها را پیش از بودن آن، یعلم انه یکون ام لا یکون، و ما یکون کیف یکون؟ و ما لا یکون ان لو کان کیف یکون؟ قال ابن مسعود: اوتى نبیکم کل شی‏ء الا مفاتیح الغیب.


و یعْلم ما فی الْبر هر چه در بیابان است و در آبادان، مى‏داند. هر چه در خشک زمین است از نبات و تخم و گیاه میداند. و هر چه در بحر زندگى کند، و هر چه در آن هلاک شود همه داند. ما تسْقط منْ ورقة إلا یعْلمها عدد برگ درختان همه داند. آنچه بر درخت بماند داند، و آنچه بیوفتد داند که کى جدا شد؟ و چند بار گرد خود برگشت؟ و چون بیفتاد؟ بر روى افتاد یا بر پشت؟ «و لا حبة فی ظلمات الْأرْض» هیچ دانه و تخمى در زیر زمین نیفتد که نه الله داند که رست یا نرست. آنچه نرست چون شد؟ و آنچه رست کى رست؟ و چون رست؟ و از آن چه رست؟ و چون شد؟


ابن عباس گفت: «فی ظلمات الْأرْض» یعنى فى الثرى تحت الصخرة فى اسفل الارضین السبع. هر چه در هفتم طبقه زمین زیر صخره است الله میداند.


و لا رطْب و لا یابس إلا فی کتاب مبین این از جوامع قرآن است که همه چیز که در جهان است در زیر آنست. هر چه حیوان است رطب است، و هر چه موات یابس.


ابن عباس گفت: «الرطب الماء و الیابس البادیة». و گفته‏اند: هر چه روید رطب است، و هر چه نروید یابس. عبد الله حارث گفت: این درختان و نبات زمین است که الله داند که چندتر بماند و کى خشک گردد. و عن نافع عن ابن عمر عن النبى (ص) قال: «ما من زرع على الارض و لا ثمار على الاشجار الا علیها مکتوب: بسم الله الرحمن الرحیم.


رزق فلان بن فلان، فذلک قوله تعالى فى محکم کتابه: و ما تسْقط منْ ورقة إلا یعْلمها و لا حبة فی ظلمات الْأرْض و لا رطْب و لا یابس إلا فی کتاب مبین».


جعفر بن محمد گفت: الورقة السقط، و الحبة الولد، و ظلمات الارض الارحام، و الرطب ما یحیى، و الیابس ما یقبض، و کل ذلک فى کتاب مبین.


و قیل: الرطب لسان المومن، رطب بذکر الله، و الیابس لسان الکافر لا یتحرک بذکر الله و بما یرضى الله. «إلا فی کتاب مبین» این را دو معنى گفته‏اند: یکى آنست که مثبت فى علم الله متقن. هیچ چیز نیست از رطب و یابس که نه در علم خدا مثبت و محکم ساخته، و از آن پرداخته. معنى دیگر: «إلا فی کتاب» یعنى اثبته الله فى کتاب قبل خلقه، کقوله: إلا فی کتاب منْ قبْل أنْ نبْرأها. میگوید هیچ چیز نیست و بشما نرسد هیچ رسیدنى که نه الله آن را اثبات کرده، و حکم رانده، و در لوح محفوظ نبشته، پیش از آفریدن آن، و یشهد لذلک‏


قول النبى (ص): «کتب الله مقادیر الخلائق قبل ان یخلق السماوات و الارض بخمسین الف سنة.


قال: و کان عرْشه على الْماء».


و روى انه قال: «یا با هریرة جف القلم بما انت لاق»، و روى انه قال: «ان اول ما خلق الله القلم، فقال اکتب. قال: ما اکتب؟ قال: القدر، ما کان و ما هو کائن الى الابد».


اگر کسى گوید: چه حکمت را در لوح محفوظ نبشت؟ چون خود جل جلاله همه میداند، و بوى هیچ چیز فرو نشود، و درنگذرد. جواب آنست که جلال ربوبیت و کمال احدیت خود بخلق بنماید، تا معلومات الله بدانند، و جلال عزت و عظمت وى بشناسند و در ایمان و طاعت بیفزایند، و بدانند که چون اوراق و حبات و رطب و یابس که در آن ثواب و عقاب نبشته است، شمردنى و نبشتنى است، اعمال و احوال ایشان که در آن ثواب و عقاب است اولیتر که نویسد و شمارد وفا خواهد، و نیز تا آن فریشتگان که موکل‏اند بر کائنات و حادثات، و هر سال آن را مقابل میکنند و کرده با نبشته موافق بینند، عظمت الله بآن بدانند و عبرت گیرند و در بندگى بکوشند.


و هو الذی یتوفاکمْ باللیْل یقبض ارواحکم عن التصرف بالنوم، کما یقبضها بالموت، کما قال جل ثناوه: الله یتوفى الْأنْفس حین موْتها و التی لمْ تمتْ فی منامها.


و عن ابن عباس قال: قال رسول الله (ص): «لکل انسان ملک اذا نام یأخذ نفسه، و یرد الیه، فان اذن الله فى قبض روحه قبضه، و الا رد الیه، فذلک قوله: و هو الذی یتوفاکمْ باللیْل».


و یعْلم ما جرحْتمْ بالنهار الجرح الکسب، و هو العمل بالجوارح. اجتراح اکتساب است، و بیشتر در بد گویند آن را، و جوارح در سباع و طیر و در اندامان آدمى این را نام کردند که آن کو اسب‏اند، و جرح شهادت طعن است در آن، لأنه من کسب الاثم، و الجراحة کالطعنة لأنها تعمل بالجارحة. ثم یبْعثکمْ فیه اى فى علمه بکم و ما تعملون الغد. میگوید: آن گه شما را از آن خواب مى‏برانگیزاند در دانش خویش، که میداند که برخیزید چه خواهید کرد؟ و قیل: «یبْعثکمْ فیه» اى فى علمه بکم. «لیقْضى‏ أجل مسمى» یعنى اجل الحیاة الى الموت، لتستوفوا اعمارکم المکتوبة. تقدیر الایة: و هو الذى یتوفیکم باللیل ثم یبعثکم فى النهار، على علم بما تجترحون فیه.


و درین آیت اقامت حجت است بر منکران بعث، یعنى که چون قادر است که ترا پس از خواب مى‏برانگیزاند، قادر است که بعد از مرگ برانگیزاند. و در تورات است که: یا ابن آدم کما تنام کذلک تموت، و کما توقظ کذلک تبعث. «ثم إلیْه مرْجعکمْ» فى الآخرة، «ثم ینبئکمْ بما کنْتمْ تعْملون» فى الدنیا من خیر او شر، و هذا وعید من الله عز و جل.


و هو الْقاهر فوْق عباده این فوقیت را دو معنى است، و آن هر دو الله را حق است و سزا: یکى آنکه بملک و توان فوق است و بندگان زیراند، ازین معنى فرعون گفت: «و إنا فوْقهمْ قاهرون»، و دیگر آنست که الله فوق خلق است بذات، چنان که آنجا گفت: «یخافون ربهمْ منْ فوْقهمْ» و یرسل علیکم حفظة من الملائکة یحصون اعمالکم.


همانست که آنجا گفت: «له معقبات منْ بیْن یدیْه و منْ خلْفه یحْفظونه»، و آن فریشتگان‏اند بر بندگان، گوشوانان و نگهبانان کردار ایشان بر ایشان میکوشند، و ایشان را از بلاها میکوشند. جاى دیگر گفت: «و إن علیْکمْ لحافظین» اى یحفظون علیکم اعمالکم.


جاى دیگر گفت: «و ما أرْسلوا علیْهمْ حافظین» یعنى: و ما ارسل الکفار على المومنین محافظین. حتى إذا جاء أحدکم الْموْت عند انقضاء اجله «توفتْه رسلنا» یعنى ملک الموت و اعوانه. و بر قراءت حمزه توفاه بالف ممالة، یعنى به ملک الموت و حده، کقوله: «یتوفاکمْ ملک الْموْت». و گفته‏اند که اعوان ملک الموت چهارده‏اند: هفت ملائکه رحمت و هفت ملائکه عذاب، هر گه که روح بنده مومن قبض کند بملائکه رحمت دهد، و چون قبض روح کافر کند بملائکه عذاب دهد.


سلیمان بن داود (ع) بر ملک الموت رسید، گفت: یا ملک الموت! چرا میان مردمان عدل نکنى؟ یکى را روزگارى فرا گذارى، و یکى را بزودى بجوانى میبرى؟ گفت: یا سلیمان! این کار بدست من نیست، و بر من جز فرمان بردارى نیست.


صحیفه‏اى بمن دهند، نام هر یکى بر آن نبشته، و روزگار عمر و انفاس ایشان شمرده، و مرا در آن هیچ تصرف نه، چنان که فرمایند میکنم. و در آثار آمده که: شب نیمه شعبان آن صحیفه بدست وى دهند، هر کرا در آن سال قبض روح باید کرد، نامش در آن صحیفه آورده. یکى بعمارت مشغول گشته، یکى دل بر عروسى نهاده، یکى با دیگرى خصومت درگرفته، هر یکى کارى و بازارى برساخته، و نام ایشان در آن صحیفه اثبات کرده. مصطفى (ص) گفت: «تبنون ما لا تسکنون! و تجمعون ما لا تأکلون! و تأملون ما لا تدرکون! کم من مستقبل یوم لا یستکمله و منتظر غد لا یبلغه!».


ثم ردوا إلى الله یعنى العباد یردون بالموت الى الله، یعنى الى الموضع الذى لا یملک الحکم علیهم فیه الا الله. پس آن گه این بندگان را پس از مرگ با محشر قیامت برند، تا الله بر ایشان حکم کند. «موْلاهم الْحق» آن خداوندى که مولى ایشان براستى اوست، و حاکم بسزا اوست. «مولیهم» اگر بر عموم برانى، معنى مولى سید است و مالک، تا کافر و مومن در تحت آن شود، و اگر تخصیص کنى بر مومنان، معنى مولى ولى و ناصر بود، و کافران در آن نشوند، که جاى دیگر گفت: «ذلک بأن الله موْلى الذین آمنوا و أن الْکافرین لا موْلى‏ لهمْ». «ألا له الْحکْم» القضاء و الامر فیهم دون خلقه، «و هو أسْرع الْحاسبین» لأنه لا یحتاج الى رویة و فکرة و عقد ید، و حسابه اسرع من لمح البصر.


عن عائشة: ان رسول الله (ص)، قال: «لیس احد یحاسب یوم القیامة الا هلک».


قلت: او لیس یقول الله: «فسوْف یحاسب حسابا یسیرا؟ قال: «انما ذلک العرض، و لکن من نوقش الحساب هلک».


قلْ منْ ینجیکمْ منْ ظلمات الْبر و الْبحْر ظلمات البر ظلمة اللیل و ظلمة السحاب و ظلمة الغبار، و ظلمات البحر ظلمة اللیل و ظلمة السحاب و ظلمة الامواج.


ظلمات در قرآن بر دو وجه آید: یکى بمعنى اهوال و شدائد، چنان که درین آیت است و در سورة النمل: أمنْ یهْدیکمْ فی ظلمات الْبر و الْبحْر یعنى فى اهوال البر و البحر.


وجه دوم ظلماتست بمعنى سه خصلت، چنان که در سورة الزمر گفت: خلْقا منْ بعْد خلْق فی ظلمات ثلاث یعنى البطن و المشیمة و الرحم. و در سورة الانبیاء گفت: فنادى‏ فی الظلمات یعنى ظلمة اللیل و ظلمة الماء و ظلمة بطن الحوت. و در سورة النور گفت: أوْ کظلمات فی بحْر لجی الى قوله «ظلمات بعْضها فوْق بعْض» یعنى به الکفر.


یقول: قلب مظلم فى صدر مظلم فى جسد مظلم.


قلْ منْ ینجیکمْ منْ ظلمات الْبر و الْبحْر این سوال توبیخ و تقریع است، میگوید: یا محمد ازین کافران مکه در پرس، یعنى درین سوال ایشان را ملامت کن، و بگوى: «منْ ینجیکمْ» آن کیست که شما را رهاند از اهوال و شدائد بر و بحر؟ «تدْعونه تضرعا و خفْیة» اى علانیة و سرا. قراءت عاصم بروایت ابو بکر خفیة بکسر خاء است و معنى همانست. «لئن انجیتنا من هذه» عاصم و حمزه و کسایى «لئن أنجانا من هذه» خوانند. اینجا قول مضمر است، یعنى: یقولون لئن انجیتنا. قول فرو گذاشت که آن از «تدعونه» خود بیرون آید. «منْ هذه» یعنى: من هذه الخیفة، و قیل: من هذه البلیة. «لنکونن من الشاکرین» لله، فى هذه النعم، فنوحده.


قل الله ینجیکمْ منْها عاصم و حمزه و کسایى «ینجیکم» بتشدید خوانند، و باقى بتخفیف، و معنى هر دو یکسانست. «منها» یعنى من تلک الشدائد و المحن، «و من کل کرب» اى غم و بلاء. «ثم انتم» یا معشر الکفار! «تشرکون» فى حال الرخاء. این در شأن قریش فرو آمد که مسافران بودند در بر و بحر. چون ایشان را در آن خطرى پیش آمدى، یا بیم هلاک، دست در دعا و تضرع مى‏زدند، و از خدا باخلاص نجات میخواستند. چون ایشان را از آن خطر و بیم امن پدید آمدى و نجات، باز دیگر باره بسر کفر و بت پرستى خویش مى‏باز شدند. رب العزة ایشان را درین آیت توبیخ میکند، و از نیک خدایى خود و بد بندگى ایشان خبر میدهد. پس درین آیت دیگر ایشان را بیم داد و خبر کرد که: من قادرم و توانا که بعد ازین شما را هلاک کنم، گفت: قلْ هو الْقادر این آیت بسه بار آمده از آسمان: اول این فرو آمد که قلْ هو الْقادر على‏ أنْ یبْعث علیْکمْ عذابا منْ فوْقکمْ گوى او قادر است که بر شما عذابى انگیزد از زیر شما، آب، چنان که قوم نوح را فرستاد، یا باد، چنان عاد، یا بانگ، چنان ثمود. یا ظلة، چنان قوم شعیب، یا حاصب، چنان موتفکات. و درست است خبر از جابر انصارى که رسول خدا (ص) گفت آن گه که این فرو آمد: اعوذ بوجهک.


جبرئیل رفت، و پس آن باز آمد، و گفت:«او من تحت ارجلکم»


یا عذابى فرستد از زیر پایهاى شما، چون خسف قارون و غرق فرعون. رسول خدا (ص) گفت: اعوذ بوجهک.


پس رفت، و باز آمد و گفت: «او یلبسکم شیعا و یذیق بعضکم بأس بعض»


که (۱) این آمد رسول خدا گفت: «هذا اهون»، و بروایتى‏ «هذا ایسر».


دانست که لا بد است از سه یکى، گفت: این آسان‏تر این خلافها و عصبیتها اول دراز است، و آخر درد ما همه از آنست.


۱ «که» بقرینه موارد دیگر از همین کتاب بمعنى «چون» است.


و روى عن ابن عباس انه قال: العذاب الذى من فوقهم امراء السوء، و الذى من تحتهم عبید السوء «أوْ یلْبسکمْ شیعا و یذیق بعْضکمْ بأْس بعْض» الا هواء المختلفة.


قال الکلبى: لما نزلت هذه الایة شقت على النبى (ص) مشقة شدیدة، فقال: یا جبرئیل! ما بقاء امتى على ذلک، فقال: انما انا عبد مثلک، فادع ربک. فقام رسول الله (ص) فتوضأ و صلى و سأل ربه ان لا یبعث على امته عذابا من فوقهم و لا من تحت ارجلهم و لا یلبسهم شیعا و لا یذیق بعضهم بأس بعض. فنزل جبرئیل فقال: ان الله سمع مقالتک و انه اجارهم من خصلتین، و لم یجرهم من خصلتین، اجارهم ان لا یبعث علیهم عذابا من فوقهم و لا من تحت ارجلهم، و لم یجرهم من ان یلبسهم شیعا، و یذیق بعضهم بأس بعض، قال: یا جبرئیل! فما بقاء امتى، قال سل الله لأمتک، فقام رسول الله (ص) فتوضأ و صلى ثم سأل ربه، فنزل جبرئیل فقال: ان الله یقول: انا ارسلنا من قبلک رسلا الى قومهم فصدقهم مصدقون، و کذبهم مکذبون، ثم لم یمنعنا ان نبتلى الذین زعموا انهم مومنون من بعد قبض انبیائهم ببلاء یعرف فیه صدقهم من کذبهم. ثم نزل: الم أ حسب الناس أنْ یتْرکوا أنْ یقولوا آمنا الى قوله: و لیعْلمن الْکاذبین. فقال: لا بد من فتنة تبتلى بها الامة بعد نبیها لیتبین الصادق من الکاذب».


«انْظرْ کیْف نصرف الْآیات» یعنى العلامات فى امور شتى من الوان العذاب.


«لعلهمْ یفْقهون» لکى یفقهوا عن الله ما بین لهم، فیخافوه، و یوحدوه.

و کذب به یعنى بالقرآن، «قوْمک» یعنى قریشا «و هو الْحق» جاء من عند الله.


«قلْ لسْت علیْکمْ بوکیل» این منسوخ است بآیت سیف.


لکل نبإ مسْتقر یعنى لوقوع کل شأن حین، کقوله: «و لتعْلمن نبأه بعْد حین». سیاق این سخن بر سبیل تهدید است، یعنى: لکل خبر یخبره الله وقت و مکان یقع فیه من غیر خلف. «و سوْف تعْلمون» ما کان منه فى الدنیا فستعرفونه، و ما کان منه فى الآخرة یبدو لکم یعنى العذاب الذى کان بعدهم فى الدنیا و الآخرة.